جدول جو
جدول جو

معنی تخته پاره - جستجوی لغت در جدول جو

تخته پاره(تَ تَ / تِ رَ / رِ)
تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن:
صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم
تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها.
صائب.
شکستگان ز حوادث غمی نمی دارند
که تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا.
وحید.
خردی گزین که خردی زآفت مسلم است
کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را.
وحید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لته پاره
تصویر لته پاره
تکه پارچۀ کهنه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَ / یِ)
پایۀ تخت. زیر تخت:
همه در زیر تخت پایۀ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه.
نظامی.
پایه بر پایه، بردوید به بام
رفت تا تخت پایۀ بهرام.
نظامی.
گفتمش همسر تو سایۀ تست
تاج من خاک تخت پایۀ تست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
دهی از دهستان خنج دربخش مرکزی شهرستان لار است که در 126 هزارگزی شمال باختری لار و در دامنۀ شمالی ارتفاعات لیتو قرار دارد. گرمسیر است و 76 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی آنجا زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ اَرْ رِ)
دهی از دهستان یعقوبوندپاپی، در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد است که در پنجاه وپنج هزارگزی خاور حسینه و پنجاه ویک هزارگزی خاور راه خرم آباد به اندیمشک قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 152 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ تخت اره و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قطعه جامه کهنه: همه چیزها گویی لته پاره چندی اند بر روی دریای بیکران
فرهنگ لغت هوشیار
اسم اجزا، تکه تکه، قطعه قطعه، مرقع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیله ای برای هموار کردن زمین زراعتی، از ابزار درودگری
فرهنگ گویش مازندرانی
ته پاره
فرهنگ گویش مازندرانی